بسم الله الرحمن الرحیم

خمینی

خمینی عزتی داشت که هیچ­گاه شکسته نشد، چرا که پیوستگی­ ای ناگسستنی با عزت مطلق برقرار کرده بود: «مَن کان یریدُ العزَّةَ فللّه العزّةُ جمیعًا». این را می­توان از تک ­تک عباراتِ سخنانش، نوشته­ های موجودش در کتب و نامه ­هایش به وضوح نظاره ­گر شد. آنجا که به شاگردش –آقای منتظری- که خود، او را «حاصل عمرم» می­خوانَد؛ فرمود: «واللّه‏ قسم، من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودم، ولی در آن وقت شما را ساده ‏لوح می‏دانستم که مدیر و مدبر نبودید ولی شخصی بودید تحصیلکرده که مفید برای حوزه‏‌های علمیه بودید و اگر اینگونه کارهاتان را ادامه دهید مسلماً تکلیف دیگری دارم و می‏‌دانید که از تکلیف خود سرپیچی نمی‌‏کنم.» این کلمات تجسم بزرگواری و عظمت روحی است که خمینی آن را تهذیب و تزکیه کرده بود.

بار دیگر با این پیش­ فرض، به چشمان خمینی نگاهی بیفکن...

با همین پیش­فرض خطابه­هایش را گوش فرا ده، نامه­ هایش را بخوان...

صحیفه­ ی او، نه تنها ثبت و ضبط تاریخ؛ بلکه درس اخلاق و جلوه­ هایی از نور و تزکیه است، محرّکی است شگفت؛ عمقی دارد به ژرفای دریاها...

می­توان روح لطیف اما پرصلابت خمینی را در میان کلماتش یافت، کافی است صحیفه را که سند عمل خمینی به دین اسلام است را یک دور بخوانی...

بماند کتاب «اربعین»ش، که خود فصلی دارد مجزّا...