.

.

توفیق شده است که به مدت حدود سه هفته، مُهر خادمی امامین عسکریین را بر پیشانی داشته باشم.

امروز (1 / 1 / 98) در حرم امام هادی و امام حسن عسکری علیهما السلام با رفقای دانشگاه جلسه ی ذکر توسلی داشتیم. بعد از جلسه، یکی از بچه ها صدایم زد. کنارش پسری بود. مشخص بود عراقی است. گفت که کمی با او صحبت کنم. فارسی متوجه نمی شد. نامش مصطفی و اهل بصره بود. رفتارش خیلی پخته بود. صحبت کردنش، نگاه هایش، راه رفتنش. ریش نداشت. ولی در عین حال رفتارش مرا وا داشت که گمان کنم سنش در حدود 24 یا 25 سال باشد. خیلی با وقار راه می رفت. حرف هایش متین و شمرده شمرده بود. سوالاتی که در مورد کشورش می پرسیدم را محترمانه و صبورانه پاسخ می داد. گاهی کلماتی را که ناظر به فرهنگشان بود به کار می بُرد. لذا آن ها را متوجه نمی شدم. مثلاً یکی از آن کلمات، «قضا» بود. وقتی از معنای آن سوال می کردم؛ بدون هیچ گونه گلایه ای معنای آن کلمه را توضیح می­داد و گفت: «هر منطقه ای به یک سری "اقضیه" تقسیم می­شود. مثلاً بصره در بین تمام استان­ها دارای بیشترین تعداد اقضیه است. تنها قضای ما حدود 700 شهید را تقدیم کرده است».

فهمیدم که عمویش و پسرعموی پدرش در جنگ اخیر عراق، به شهادت رسیده اند. خودش هم در این جنگ اخیر شرکت داشت. در مورد شروع جنگ گفت. از فتوای مرجعیت صحبت کرد. از ارادت خودش، خانواده اش و مردم کشورش به مرجعیت گفت. از این هم گفت که وقتی فتوا به گوششان رسیدید چه غوغایی در آنها بوجود آمد. تقریباً از همه چیز جنگ اخیر گفت.

از تیپ رفتارش خیلی خوشم آمد. واقعاً کنجکاو شده بودم که بپرسم چند سال سن دارد. در ظاهر این است که آدم باید راه طولانی ­ای را طی کند تا به سطح مطلوبی از تجربه و ادب فردی و اجتماعی برسد. چیزی که گذشتگان ما برای آن اهمیت فراوانی قائل بودند و در تحصیل آن بسیار کوشا بودند: ادب. تمام گلستان و بوستان سعدی را، شاهنامه فردوسی را، دیوان حافظ را، مثنوی مولوی را ورق که بزنی، سراسر صحبت از ادب است. سراسر صحبت از تجربه است. سراسر صحبت از سبک زندگی سالم است: چه جسمی و صد البته چه روحی. کافی است حکایت های گلستان سعدی را نگاه گذرایی بیفکنید، آنگاه به درک این مطلب نائل شوید. چیزی که در رفتار این آقا پسر عراقی و بصراوی یافتم.

دل را زدم به دریا.

پرسیدم:

-جنابَک اشگد عمرک؟ (حضرتعالی چند سال سن دارید؟)

-اثمنتعش!! (هجده سال!!)

جا خوردم. مگر می شود؟ یک نوجوان هجده ساله و این حد از پختگی...

-------------------------------

به یاد جمله ­ی معروفی افتادم که می گوید: «شهدا ره صد ساله را یک شبه طی کردند».

این کلیپ را از کانال آپارات بنده مشاهده بفرمایید:

https://www.aparat.com/v/ohGKM

آری اینگونه صحبت کردن را یک جنگ می تواند تعلیم دهد. این است که گاه و بی گاه گفته می شود که جنگ برای ما یک نعمت بود. بنده به شدت معتقدم جنگ نه تنها ما را به لحاظ نظامی و امنیتی بیمه کرد، بلکه خوراک فکری و معنوی ما را نیز تأمین کرد. حتی انسان های بالغ و پیرمردانِ دنیا دیده هم به سختی اینگونه صحبت می­کنند. اما این جوان با این بلاغت و شیوایی و در کمال زیبایی این معارف عظیم و سخنان توحیدی را بر زبان می راند. این حاصل چیست؟ حداقل می توان گفت یکی از عوامل مهم آن، جنگ و جهاد است. چیزی که این نوجوان عراقی را اینگونه بار آورده بود. نوجوان جنگ دیده ای که شاهد شهادت عمو و پسرعموی پدرش بوده است. این ها انسان را پخته می کند.

با کمال میل و در سر حد اشتیاق مشتاق جنگ با استکبار و کفار و منافقین هستیم. شور و شوق ما برای جنگ با دشمنان اسلام را بی شک کسی نمی تواند توصیف کند. ما را از چه می ترسانند؟ از حمله و هجوم وحشیانه؟ یا از سخنان پر زرق و برق و زیبایی مثلِ «ما مخالف جنگ هستیم»، «ما طرفدار صلحیم» و...؟ جملات کثیفی که ظاهری زیبا ولی معانی فاسد و گندیده ای دارند. جملات متعفّنی که برخی از گویندگان ناپاک، آنها را برای اغراض پَست خود به کار می برند.

مدتی بود که از رادیو انقلاب مصاحبه گری می­ آمد و جلوی درب دانشگاه می ایستاد و با بچه هایی که از آنجا رد می شدند مصاحبه می کرد. با دو تا از بچه ها داشتم از آنجا رد می شدم. ما را صدا زد و دعوت به مصاحبه کرد. می خواست از معیارهای یک فرد در انتخاب دوست و دشمن به این برسد که معیارهای نظام مقدس جمهوری اسلامی نیز برای انتخاب دوست و دشمن بر اساس مصلحت و منافع است، ما با کسی سر جنگ نداریم، همه چیز گل و بلبل است، ما طرفدار صلحیم و از این جور صحبت ها...

اما با کمال ناباوری با واکنش دیگری مواجه شد. گفتم: بنده اصلاً به این اعتقاد ندارم که ما با کسی سر جنگ نداریم. اتفاقاً ما با استکبار سر جنگ داریم. ما خواستار مبارزه با صهیونیست هستیم. ما بدنبال نابودی اسرائیل هستیم. ما به دنبال ریشه کن کردن کفر هستیم. ما در جستجوی استقرار توحید در جای جای عالَم هستیم. از طرفی دیگر کسانی به وضوح در خلاف این جریان حرکت می کنند. به روشنی مخالف این راه اند. اهداف کاملاً متضادی با ما دارند. طبیعتاً در این راه ما را دشمنانی خواهند بود. یقیناً دشمنانی در مقابل ما پدید خواهند آمد. بی شک در این راه ما با عداوت هایی برخورد خواهیم کرد. این کاملاً عادی و طبیعی است. لذا لزومی ندارد که ما دائماً بگوییم که ما بدنبال صلح هستیم. ما با کسی سرجنگ نداریم. اتفاقاً ما با خیلی ها سر جنگ داریم. اما این را هم بگویم که به دلیل ضعیف النفس بودنمان، دائماً از سرزنش سرزنشگران هراس داریم و برای خوشی دل آنها سعی در القای چیز دیگری هستیم. چیزی که نه ما به آن معتقدیم و نه دینمان به آن توصیه کرده است. در دعای ندبه در وصف امیرالمومنین علیه السلام می فرماید: « وَلا تَأْخُذُهُ فِى اللَّهِ لَوْمَةُ لائِمٍ » « و در راه رضاى خدا از ملامت و سرزنش بدگویان باک ندارد »...

#من_عاشق_مبارزه_با_صهیونیسم_هستم