دبیرکل حزب الله لبنان، حجت الاسلام و المسلمین سید حسن نصرالله (دامت برکاته)، در پاسخ به سؤالی دربارهی شیرینترین خاطرهاش از دیدارهایی که با رهبر انقلاب داشته است، به ذکر یکی از خاطراتش با ایشان پرداخت و گفت:
«در سالهای ۱۹۹۷ و ۱۹۹۸ بهدلیل سختیها، چالشها و خطرات بسیار، مراحل سختی را سپری میکردیم و خسته شده بودیم. طبیعتاً آن موقع من جوان بودم، محاسنم کاملاً سیاه بود و باری که بر دوش داشتم، فراتر از طاقتم بود... یک بار که به ایران سفر کردم، در نزد السید القائد خطاب به ایشان گفتم «ای سید ما! چه کنم؟» السید القائد در آن زمان به من گفتند: «تو هنوز جوان هستی و تمام محاسنت سیاه است. من از خستگی چه بگویم که تمامی محاسنم سفید شده است؟» ایشان گفتند: «طبیعی است که انسان در مسیرش با چالشها، سختیها و مخاطراتی، گاهی از سوی دشمنان و گاهی از سوی دوستان خود مواجه شود. غالباً هم اذیتهای دوستان، آزاردهندهتر از اذیتهای دشمنان است و درد بیشتری را به انسان تحمیل میکند. در نهایت هم محدودیتهایی در بسیاری از امور وجود دارد. انسان گاهی از لحاظ روحی خسته میشود و به کسی احتیاج پیدا میکند که او را راهنمایی کرده و مسیر را به او نشان دهد. گاهی انسان به کسی احتیاج پیدا میکند که دستش را بگیرد؛ گاهی به کسی احتیاج پیدا میکند که او را آرام کند و از لحاظ روحی و معنوی به او آرامش و اطمینان ببخشد؛ گاهی هم به کسی نیاز پیدا میکند که قدرتش را افزایش داده و عزمش را راسخ سازد. در همهی این اموری که بدان احتیاج داریم، ما خداوند متعال را داریم و به دیگران نیازی نداریم.»
وی ادامه داد: اینها جملگی صحبتهای السید القائد بود که به دور از هرگونه تشریفاتی مطرح شد. ایشان در ادامه گفتند:
«به همین دلیل، هرگاه احساس خستگی کردی و یا احساس سختی داشتی، توصیه میکنم که این راه را امتحان کنی. وارد یک اتاق شو و برای مدتی حتی پنج یا ده دقیقه یا ربع ساعت با خود خلوت کن و با خداوند متعال سخن بگو. ما اعتقاد داریم که خداوند حضور دارد، میشنود، میبیند و میداند و او قادر و غنی و حکیم است. یعنی همهی آنچه را که ما بدان احتیاج داریم، خداوند داراست. پس با او سخن بگو و در این میان، نیازی به خواندن ادعیهی پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم و ائمهی معصومین علیهمالسلام نیست. با زبان خودت، به زبان عامیانهی مردم، آنچه را که در ذهن و قلبت میگذرد بگو و خداوند میشنود و میبیند و او جواد و کریم و بخشنده و اهل عطف و کرم و مغفرت و هدایت و علم است. اگر این کار را انجام دهی، خداوند تعالی به تو آرامش و اطمینان و قدرت میدهد، دستت را میگیرد و هدایتت میکند. من این مسئله را از روی تجربه میگویم. امتحان کن و نتیجهاش را ببین.»
پ.ن: این نگرش فوق العاده است. به نظرم این ها واقعاً یک شاه کلیدند. همین ها را وارد علوم انسانی باید کرد. نه علوم انسانی مبتنی بر انسان شناسیِ خشکِ شرک آلود غرب. نخبگان ما هنوز نمی دانند علوم انسانی یعنی چی؟ علوم انسانی انسان ساز است. این نگرش فوق، راه حل بسیاری از معادلات پیچیده ی مدیریت، سیاست، اقتصاد، فرهنگ، رسانه، روان شناسی، جامعه شناسی و... است. ظاهراً برخی نخبگان باید مدتی در برهوت مشرکانه انسان شناسی مادی سرگردان شوند تا از نعمت نگرش توحیدی با خبر شوند و آن را درک کرده، غنیمت شمارند.