فعلاً که هیچ!

۳۹ مطلب با موضوع «موضوع آزاد» ثبت شده است

گاهی لازمه (3)

گاهی لازمه آنقدر شکست بخوری و آنقدر شکست بخوری و آنقدر شکست بخوری... تا به هنگام پیروزی، بدانی با یک شکست خورده چگونه باید رفتار کرد...

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حِ شین

ویرانی های سیل و علامه های دهر

گاهی لازمه ماها -که خودمون رو علامه های دهر می دونیم- هم تلنگری به خودمان بزنیم...

از فرط سادگی و ساده دلی، حتی حق و حقوق خودشان را نمی گرفتند...

نه اینکه نخواهند، نمی دانستند...

.

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حِ شین

مُهر خادمی

.

.

توفیق شده است که به مدت حدود سه هفته، مُهر خادمی امامین عسکریین را بر پیشانی داشته باشم.

امروز (1 / 1 / 98) در حرم امام هادی و امام حسن عسکری علیهما السلام با رفقای دانشگاه جلسه ی ذکر توسلی داشتیم. بعد از جلسه، یکی از بچه ها صدایم زد. کنارش پسری بود. مشخص بود عراقی است. گفت که کمی با او صحبت کنم. فارسی متوجه نمی شد. نامش مصطفی و اهل بصره بود. رفتارش خیلی پخته بود. صحبت کردنش، نگاه هایش، راه رفتنش. ریش نداشت. ولی در عین حال رفتارش مرا وا داشت که گمان کنم سنش در حدود 24 یا 25 سال باشد. خیلی با وقار راه می رفت. حرف هایش متین و شمرده شمرده بود. سوالاتی که در مورد کشورش می پرسیدم را محترمانه و صبورانه پاسخ می داد. گاهی کلماتی را که ناظر به فرهنگشان بود به کار می بُرد. لذا آن ها را متوجه نمی شدم. مثلاً یکی از آن کلمات، «قضا» بود. وقتی از معنای آن سوال می کردم؛ بدون هیچ گونه گلایه ای معنای آن کلمه را توضیح می­داد و گفت: «هر منطقه ای به یک سری "اقضیه" تقسیم می­شود. مثلاً بصره در بین تمام استان­ها دارای بیشترین تعداد اقضیه است. تنها قضای ما حدود 700 شهید را تقدیم کرده است».

فهمیدم که عمویش و پسرعموی پدرش در جنگ اخیر عراق، به شهادت رسیده اند. خودش هم در این جنگ اخیر شرکت داشت. در مورد شروع جنگ گفت. از فتوای مرجعیت صحبت کرد. از ارادت خودش، خانواده اش و مردم کشورش به مرجعیت گفت. از این هم گفت که وقتی فتوا به گوششان رسیدید چه غوغایی در آنها بوجود آمد. تقریباً از همه چیز جنگ اخیر گفت.

از تیپ رفتارش خیلی خوشم آمد. واقعاً کنجکاو شده بودم که

۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
حِ شین

آدم شدن چه مشکل!

عجیبه واقعاً!

مثل همیشه از کنارم رد شد و آرام گفت: «دوست داشتی دعا کن!»

منم مثل همیشه گفتم: «دوست دارم!»

اینبار رد شد و گفت: «دعا کن آدم شیم!»

در جواب چیزی نگفتم ولی در عوض با خودم گفتم: «کاش آنهایی که آدم نیستند این را بگویند»...

جرأت نمی کنم بگویم همه چیز دنیا بالعکس است، ولی انصافاً حداقل بعضی چیزها بالعکس جلوه می کنند...

۸ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰
حِ شین

گاهی لازمه...

گاهی لازم است "سخت بگذرد" تا بفهمیم که بقیه وقت ها همچین هم سخت نمیگذرد...

گاهی توهّم ورمان میدارد که "سخت است"، اما چون "سختی نکشیدم" گمان میکنیم "سخت است". در حالی که خیلی ها حسرت این راحتی ما را میخورند...

گاهی لازم است «سخت بگذرد»!!

-------------------

صلوات

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حِ شین

همیشه فکر میکردم که...

همیشه فکر میکردم که کار پشت میزی خیلی کارِ راحت و بی دردسری هست...

الان میبینم که نه واقعاً اینطوریام که میگن نیست.

یک کار اعصاب خوردکُنِ کسل کننده ی بی فایده ی الکی، که به جز حوصله ی آدم رو سر بُردن [و البته اندک پولی هم در آوردن] به هیچ دردی نمیخوره.

نظرتون چیه؟ موافقید؟

صلوات

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حِ شین

سلام خدا!

.

.

.

سلام خدا...

شاید اگر بگویم «خیلی وقت ها دلم برایت تنگ می شود» بعضی به من بخندند و بگویند که «خدا همیشه با توست، معنی ندارد دلت برایش تنگ شود».

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حِ شین

پَست و پَست تر

.

هر چه بیشتر در مورد این دنیای مدرنیته لعنتی امروزی می فهمم؛ بیشتر حالم به هم می خورَد...

انگار که خود دنیا (حیات پَست) کافی نبود؛

مدرنیته هم آمد آن را پَست تر کرد...

.

.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حِ شین

حس در خونه بودن

«دوست داشتن یه نفر مثه این می مونه که آدم به یه خونه اسباب کشی کنه. اولش آدم عاشق همه چیزهای جدید میشه، هر روز صبح از چیزهای جدیدی شگفت زده میشه که یکهو مال خودش شده‌اند و مدام میترسه یکی بیاد توی خونه و بهش بگه که یه اشتباه بزرگ کرده و اصلاً نمیتونسته پیش بینی کنه که یه روز خونه به این قشنگی داشته باشه، ولی بعد از چند سال نمای خونه خراب میشه، چوب هاش در هر گوشه و کناری ترک میخورن و آدم کم‌کم عاشق خرابی‌های خونه میشه. آدم از همه سوراخ سنبه‌ها و چم و خم‌هایش خبر داره. آدم میدونه وقتی هوا سرد میشه، باید چیکار کنه که کلید توی قفل گیر نکنه، کدوم قطعه‌های کف پوش تاب میخوره وقتی آدم پا رویشان میگذاره و چه جوری باید در کمدهای لباس را باز کنه که صدا نده و همه اینا رازهای کوچکی هستن که دقیقاً باعث میشن حس کنی توی خونه خودت هستی»

بخش هایی از رمان «مردی به نام اوه»

نویسنده فردریک بکمن

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حِ شین

نیت!

.

.

طرف از خارج اومده بود ایران. هتل گرفته بود. هتل اشتباه حساب کرده بود و 390 تومان بیشتر گرفته بود.

بعد از دو هفته تماس گرفتن گفتن آقا اشتباه شده و شما 390 تومان بیشتر دادید، شماره کارتی بفرستید تا بقیه پولتون برگشت داده بشه.

طرف خیلی خوشحال شد و گفت که حتماً این صداقت و امانتداریتون رو واسه بقیه تعریف میکنم و کلی تشکر کرد...

---------------------------------

گفتم: آفرین! چقدر خوبه که هنوز آدمایی هستن که به فکر حلال و حرومن... باریکلّا...

گفت: اینا اگر صداقت ما رو ببینن میرن توی کشورشون و از ما بیشتر تبلیغ میکنن و مشتریای ما بیشتر میشه. باید اینکار رو بکنیم.

-آها! خیلی هم خووووب...

---------------------------------

بله!

خواستم بگم: الأعمال بالنیات!

چهل سالگی انقلاب مبارک!

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
حِ شین